{{{{ بهشت پنهان }}}} LOVE YOU
|
|||
|
|||
سرمای زمستان و گرمای دستان تو صدای باران و نگاه پاک تو و شروع آرزوها من و تنهایی و هر شب یاد تو من و تو و ستاره ها باد سرد و چشمان ناب تو شروع مرگ آرزوها من و بیداری و هر شب خواب تو پارگی اجباری قفل دستان ما شوق دیدن لبخند زیبای تو تو در رویای بی من و من هر لحظه در غم سودای تو من و یک صفحه بی روح تنها کنار تنهایی و تکرار یاد تو شکسته و بی فردا خفتن همه آرزوها جز آرزوی همیشه بیدار دیدار یاد تو من منتظر و سکوت سرد تو جواب رفتن تو و اشک های بی پناه من آهنگ باران و بغض دوباره حس تلخ جدای و قلب بی گناه من آخر این صفحه نوشتم از یاد تو راه ما جدا. این راه تو، این راه من آبی دریا،صدای باران تقدیم به فرداهای تو ترس من از غم تو، ترس تو از آه من
|
مینویسم بدون تو بدون حضور تو با دلی تنها با هزار آه با نگاهی بغض آلود به این فاصله به این شب ها به این کاغذ های باطله کاغذ هایی برای کشیدن لطافت نگات برای بیان مخمل رنگ چشمات بدون تو این واژه دلتنگی چه معنای دلگیری دارد چه وسعتی...چه رنگ شبگیری دارد بدون تو سوگی دارد فضای اتاقم و از با تو بودن خیال میبافم اشک تمدید می شود در نگاهم بدون تو آه بدون تو... حسرت چه جولانی میدهد برای لحظه دیدار جسمم چگونه میجوشد در این سوی دیوار مثل یک بیمار گذر کند این زمان طعنه تلخی است انگار بدون تو قصه نیست حال امشب و هر شب من است بدون تو لحظه های با تو بدون مثل نام قشنگ تو پرستو وار از خاطره آرامشم کوچ میکند بدون تو آه که زمان با من انگار گل یا پوچ میکند بدون تو حال من اما... پشت یک واژه آه من تا همیشه تنها ساده و کودکانه گریه میکنم.
|
نمیدانم کجایی در وجودم نهفته شدی... در بین دستانم... در قلبم... در گوشه چشمانم... در آسمان ایمانم... در کجا نشسته ایی کنار ساحل آرامش من آنجا که تپش قلبم به شماره میفتد شاید آنجا که شاپرکی بر گل آرام مینیشیند کجا تو هستی که اینگونه به وجودم ملحق میشوی در بی خوابی هایم در شبهایه بی قراریم... در متن تمام تنهاییم چگونه تو آرام گرفتی در این آشوب تو کجا آشکار اینگونه پنهان شده ایی در زیر پوست من چه لطیف میجهی... تو در فراسوی هر زمان در هر جای این مکان با منی... طوری روحم با عشق تو آمیخته شد که انگار تو خود منی...
|
رنگ پاییز است این بی تابی ام زرد و نارنجی است آتش بازی ام رنگ دریاهاست این بیداری ام آبی و زیباست شعر جاری ام صورتی رنگ است این بی خوابی ام سرخ سرخست این تب تنهایی ام هر چه هرجا هست رنگش داده ام من فقط در رنگ چشمت مانده ام رنگ چشمت چون نهال کوچکیست شیطنت هایش شبیه کودکیست رنگ چشمت کوچه باغی پر درخت که پرستویی از آنجاها نرفت رنگ چشمت یک پل و یک انتظار یک سلام و یک نگاه بی قرار رنگ چشمت بوی باران در غروب رنگ عاشق بودن دلهای خوب رنگ چشمت مثل بغضی در سکوت یا شبیه ناله های یک فلوت رنگ چشمت چشمه سار سادگی بهترین آغاز این دلدادگی رنگ چشمت مثل حرفی ناتمام من فقط باید بگویم یک کلام رنگ چشمت بهترین رنگ خداست من نمی دانم! نمی دانم شبیه آن کجاست !!... |
می نویسم، گذر ثانیه ها را، از تو. مینویسم، سفر کودکیت را، به خزان. مینویسم، سراین کوچۀ دور، ایستادست کسی چشم به راه. مینویسم، روشنایی همه جا هست ولی، روز من بی تو شب است. مینویسم، دل من تنگ شده، باز آی از طرف جادۀ دور تا سرازیر شود دست من از حاشیه در به هم آغوشی تو. مینویسم، تو فراموش بکن، بدیم را و به یاد آر که من، خوب هم بوده ام انگار ولی، بی بها بوده و کم. مینویسم اما، تو کجا میدانی؟! مینویسم اما، نامه هایم را تو، از کجا میخوانی؟! |
شب شهر تو هم تاریک و تار است؟ برای دیدنم بی تاب هستی؟ چو می اید ستاره بر لب بام تو هم مانند من بی خواب هستی؟ دلت می لرزد از نامهربانی؟ صدایت هق هق تلخ جداییست؟ چو می خندی به روی ماه تابان غمت اندازه ی بی همزبانیست؟ بهارت رنگ پاییز و سکوت است؟ چشمای تو نمی بارد چو بارن نم نم؟ چو از ره می رسی تا منزل خویش نمی گویی به خود : پس کو حسینم؟! صدای مرغ حق را می شناسی؟ شب و دریا و طوفان در دلت نیست؟ چو در بستر به سوی خواب ایی هوای بوسه ی من در سرت نیست؟ نمی خواهی به آغوشم بگیری؟ نمی گیرد دلت هر دم بهانه؟ تو تا تنهای تنها می شوی باز نمی خوانی به یاد من ترانه؟ چه گویم ؟ ای جدا افتاده از من منم بی تاب و مست و بی قرارم برای لحظه ای پیش تو بودن تمام لحظه ها را می شمارم... |
نازنینم هیچ میدونی دنیا اون جوری میشه که تو بخوای اونجوری که تو نگاه کنی اونجوری که صدا ها رو دوست داری دنیا با چشمایه تو دیده میشه پس به دنیا زیبا نگاه کن بدی ها رو فراموش کن صبح زود از خواب بیدار شو آروم آروم آفتاب از پشت کوه داره بیرون میاد بوی زندگی میاد صبح شده فکرش رو بکن چقدر از آدم ها هستند که تو رو دوست دارند فکرشم نکن از آدم ها بی خیال به گل زیبایه باغچه نگاه کن که برای تو باز میشه به صدایه بلبل ها گوش کن که برای گوش های تو می خونن به آسمان نگاه کن که برای تو آبی شده خیلی ها برای تو هستند قدرشون رو بدون یادت نره که قلب تو جایه اون کسایی هستش که دوسشون داری نه جایه غم و کینه اگه غم و کینه تو دلت اومد پس جایی برایه اونایی که دوسشون داری نمی مونه ادعایه دوست داشتنه کسی نباید داشته باشی اگه تو دلت غم دنیا بزاری دلت جایه عزیزترین هاست
|
خیابان خیس چشم من خیس به رفتن به ماندن به بازگشت حتی به بودن دیگر امیدی نیست لحظه رفتن نزدیک بود هوای غروب و تلخی بغض در هم تصویر زیبای تمام خوبی ها آن لبخندت بود و بین ما حس و سکوتی مبهم همه آدم ها بی احساس بودن دوست داشتم ابری بشم من هم ببارم و دستای گرم تو در زمستان به من شوقی داد حرارتی گویی در بهارم و تو باید می رفتی اصرار من برای یک لحظه و پاهای سنگین تو تو هم نمی خواستی ولی ... بغض من و تو، آه من و تو،و چهره غمگین تو لحظه چه تند می رفت از حسادت تو رفتی... و با هر قدم تو فاصله بین ما جا خوش کرد عطر تن تو در ذهنم ناباورم می کرد و چه سخت از جلو من گذشتی باز من ماندم و تنهاییم و کلی سایه باد سردی می وزید جلو چشم من برگی خشک که با ساز باد می رقصید یاد چشمای تو،عطر چادرت تمام وجودم را به آتش می کشید تو رفتی و دلم را با خودت بردی خاطره ما همین جاست من تو را می بینم با چشمای خیسم زمین هم خیس بود من تو را می بینم و خدا را آری پیداست |
من عاشقم ای نازنین ای خوب ای جاری در روح و تنم یک واژه سراپا خواهشم آن که به تو دل بست منم افسون شدم در حرف تو ساده تر از هر سادگی محو نگاه تو شدم حرف عشق است و دلدادگی تو خود سبز شدنی مثل صبح یک طلوع تازه ایی شوقی،امیدی مثل یک زندگی دوباره ایی طلسم شب شده بودم من سرد و بی مقصد سرگردان خسته از تکرار، شکسته از آغاز بیا کنارم باش دلم را مرنجان سرد نشو دست نکش از دست من با پای من تو هم بیا تنهام نزار ای نازنین، ای هست من این قدر از رفتن نگو با من به یک رنگی بمان بشنو زمزمه عشق مرا آخر چه میشود تو هم از ماندن بخوان دوری از تو آزمون تلخی است تا تو برگردی نگارم چشم به راه تو بمانم تا سرود موسیقی جان برای روح پاک تو بخوانم این زمان چه سر است شب های غم من رفتنی نیست انگار درک کن اشک مرا این عشق این حس تو هموس مپندار برگرد کنارم باش این قلبم هدیه به تو در خودت نگه دار این شعر از آن توست تو هم به سوی من قدمی بردار |
كرم شب تاب |
هیچ چیز در تو ارزش فراموش شدن ندارد حتی لحظه های نبودنت |
غرق تمنایم هنوز کاش که بیای به دیدنم
|
به بودنم شک دارم وقتی نبودنت را احساس می کنم |
خدایا عاشقتم
|
روزي خورشيد و باد با هم در حال گفتگو بودند و هر كدام نسبت به ديگري ابراز برتري ميكرد، باد به خورشيد مي گفت كه من از تو قويتر هستم، خورشيد هم ادعا ميكرد كه او قدرتمندتر است. گفتند بياييم امتحان كنيم، خب حالا چه طوري؟ ديدند مردي در حال عبور بود كه كتي به تن داشت. باد گفت كه من ميتوانم كت آن مرد را از تنش در بياورم، خورشيد گفت پس شروع كن. باد وزيد و وزيد، با تمام قدرتي كه داشت به زير كت اين مرد مي كوبيد، در اين هنگام مرد كه ديد نزديك است كتش را از دست بدهد، دكمه هاي آنرا بست و با دو دستش هم آنرا محكم چسبيد. باد هر چه كرد نتوانست كت مرد را از تنش بيرون بياورد و با خستگي تمام رو به خورشيد كرد و گفت: عجب آدم سرسختي بود، هر چه تلاش كردم موفق نشدم، مطمئن هستم كه تو هم نمي تواني. خورشيد گفت تلاشم را مي كنم و شروع كرد به تابيدن، پرتوهاي پر مهرش را بر سر مرد باريد و او را گرم كرد. مرد كه تا چند لحظه قبل با تمام قدرت سعي در حفظ كت خود داشت ديد كه ناگهان هوا تغيير كرده و با تعجب به خورشيد نگريست، ديد از آن باد خبري نيست، احساس آرامش و امنيت كرد. با تابش مدام و پر مهر خورشيد او نيز گرم شد و ديد كه ديگر نيازي به اينكه كت را به تن داشته باشد نيست بلكه به تن داشتن آن باعث آزار و اذيت او مي شود. به آرامي كت را از تن بدر آورد و به روي دستانش قرار داد. باد سر به زير انداخت و فهميد كه خورشيد پر عشق و محبت كه بي منت به ديگران پرتوهاي خويش را مي بخشد بسيار از او كه مي خواست به زور كاري را به انجام برساند قويتر است.. |
{به ادامه مطلب مراجعه شود} |
اونیکه دوسش داری نگو بهش دوسش داری میره و تنهات میزاره اگه باور نداری بهش بگو دوسش داری میره رو دلت پا میزاره منم یروزی مثل تو عاشق بودم تا پای جون عشقمو فریاد زدم و دربدری شدم نگو رفتشو تنهام بزاره روی دلم پابزاره قلب منو سوزوندو رفت رفتو بادیگری نشست |
|
{به ادامه مطالب مراجعه شود} |
همیشه قلب من میل به غم داشت
انگار دل تنگم تورو کم داشت
به قلبی که به خود ندیده عشقی
عاشق نشدن حکم ستم داشت
.... |
به لبخند آیینه ای تشنه ام به آغوش بی کینه ای تشنه ام سلامی صمیمانه آیا کجاست سرآغاز الفت خدایا کجاست خدایا سرای محبت کجاست من آواره ام شهر الفت کجاست کسانیکه از عشق دم میزنند چرا بین ما را به هم میزنند..... |
در عبور از این مسیر دور از الف اگر گذشته ام از اگر اگر به یا رسیده ام از کجا به نا کجا... . . . راستی در میان این همه اگر تو چقدر بایدی!!! |
گاهی دلتنگی هایی داری که
فقط بایدفریادشان کنی.....!!
اما سکوت میکنی....!!!
|
دو شنبه 14 دی 1391برچسب:سکوت, |
|
{به ادامه مطالب مراجعه شود} |
*مهربانیهای ساده کوچک *صداقت و راستگویی *وفاداری *صمیمانه پوزش طلبیدن *جلب اعتماد باتمام وجود *مدیریت انتظارات |
{به ادامه مطالب مراجعه شود} |
{به ادامه مطالب مراجعه شود} |
{به ادامه مطالب مراجعه شود} |
کسانیکه از من متنفرند ممنونم ، آنها مرا قویتر می کنند. . از کسانیکه مرا دوست دارند ممنونم ، آنها قلب مرا بزرگتر می کنند. . از کسانیکه مرا ترک می کنند ، ممنونم آنان به من می آموزند هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست. از کسانی که با من می مانند ممنونم ، آنان به من معنای عشق و دوستی را نشان می دهند.
|
{به ادامه مطالب مراجعه شود} |
{به ادامه مطلب مراجعه شود} |
{به ادامه مطلب مراجعه شود}
|
{به ادامه مطالب مراجعه شود} |
{{جهت مشاهده به ادامه مطلب مراجعه شود}}
|
{به ادامه مطالب مراجعه شود} |
درباره من |
![]() به وبلاگ خودتون خوش آمدید |
نویسنده |
ATIILA |
taravat |
delzhin |
mina |
ارشیو |
بهمن 1391 |
دی 1391 |
مطالب قبلی |
سخنان زیبا ... آموزش خودكشي طنز ........ هیچ چیز مهمتر از خدا نیست..... معنای امید.... |
لینک ها |
بهشت پنهان |
ساعت رومیزی ایینه ای |
رقص نور لیزری موزیک |
لینک ها |
بهشت پنهان |
بهشت پنهان |
حمل و ترخیص خرده بار از چین |
حمل و ترخیص چین |
شوری سنج اکواریوم |
مستر قلیون |
یکانسر |
آی کیو مگ |
امکانات |
RSS 2.0 فال حافظ قالب های نازترین |
.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.